عمار رهبریم

چهارده شاخه گل صلوات جهت تعجیل در ظهور امام زمان(عج)
 خانه تماس  ورود
تفريح در اسلام
ارسال شده در 12 مهر 1396 توسط الناز اميري در اخلاق اسلامي

???
??
?


‎?? “حضرت آیت‌الله خامنه‌ای”

‎? راجع به موضوع تفریحات، چیزی که می‌توانم بگویم این است:

‎? که موضوعی بسیار مهم و اساسی است. اگر چه در جامعه، خیلیها هستند که ممکن است آن را جدی نگیرند و فکر کنند که یک زندگی جامد و خشک و بی‌انعطاف و بی‌لبخند، می‌تواند زندگی موفقی باشد. اما چنین نیست.

‎? اگر در زندگی تفریح سالم نباشد؛ اگر آن لبخند طبیعی که ناشی از نشاط است بر لب انسان ننشیند، زندگی برخود انسان و بر معاشران او، جهنم خواهد شد.

‎? مادیات، مقدمه‌ی زندگی خوبند؛ و تفریح، عنصر اساسی زندگی خوب است.

‎#حضرت_آيت_الله_خامنه_اى

نظر دهید »
عهد من
ارسال شده در 12 مهر 1396 توسط الناز اميري در اخلاق اسلامي


‎⚛ یکی از اساتید دانشگاه ﻧﻘﻞ ﻣﯽﮐﻨﺪ:
‎ ﺩﺭ ﺳﺎﻟﻬﺎﯼ ﭘﯿﺶ ﺍﺯ ﺍﻧﻘﻼﺏ ﺩﺭ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺭﻭﺳﺘﺎﻫﺎﯼ ﻧﯿﺸﺎﺑﻮﺭ ﻣﺸﻐﻮل گذﺭﺍﻧﺪﻥ ﺩﻭﺭﺍﻥ ﺧﺪﻣﺖ ﺳﺮﺑﺎﺯﯼ ﺩﺭ ﺳﭙﺎﻩ ﺑﻬﺪﺍﺷﺖ ﺑﻮﺩﻡ.
‎?ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﺳﻮﺍﺭ ﺑﺮ ﻣﺎﺷﯿﻦ، ﺑﻪ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﺩﮐﺘﺮ ﺩﺭﻣﺎﻧﮕﺎﻩ ﺍﺯ ﺟﺎﺩﻩﺍﯼ ﻣﯿﮕﺬﺷﺘﯿﻢ، ﮐﻪ ﺩﯾﺪﻡ ﯾﮏ ﭼﻮﭘﺎﻥ ﺍﺯ ﺩﻭﺭ ﭼﻮﺑﺪﺳﺘﺶ ﺭﺍ ﺗﮑﺎﻥ ﻣﯿﺪﺍﺩ ﻭ ﺑﻪ ﺳﻤﺖ ﻣﺎ ﻣﯿﺪﻭﯾﺪ!
‎ﺩﺭ ﺁﻥ ﻣﻨﻄﻘﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺩﺭﻣﺎﻧﮕﺎﻩ ﺭﺍ ﻣﯽﺷﻨﺎﺧﺘﻨﺪ.
‎ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺭﺍ ﻧﮕﻪ ﺩﺍﺷﺘﯿﻢ، ﭼﻮﭘﺎﻥ ﺑﻪ ﻣﺎ ﺭﺳﯿﺪ ﻭ ﻧﻔﺲﻧﻔﺲﺯﻧﺎﻥ ﻭ ﺑﺎ ﻟﻬﺠﻪﺍﯼ ﺭﻭﺳﺘﺎﯾﯽ ﮔﻔﺖ ﺁﻗﺎﯼ ﺩﮐﺘﺮ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﺳﻪ ﺭﻭﺯﻩ ﺑﯿﻤﺎﺭﻩ…
‎ﺑﻪ ﺍﺷﺎﺭﻩ ﻣﺎ ﺩﺭﺏ ﻋﻘﺐ ماشین ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺭﻓﺖ ﻋﻘﺐ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﻧﺸﺴﺖ.
‎ﺩﺭ ﺑﯿﻦ ﺭﺍﻩ ﭼﻮﭘﺎﻥ ﮔﻔﺖ ﮐﻪ ﺩﯾﺸﺐ ﺍﺯ ﺗﻬﺮﺍﻥ ﺑﺎ ﻫﻮﺍﭘﯿﻤﺎ ﺑﻪ ﻓﺮﻭﺩﮔﺎﻩ ﻣﺸﻬﺪ ﺁﻣﺪﻩ ﻭ ﺻﺒﺢ ﺑﻪ ﺭﻭﺳﺘﺎﯾﺸﺎﻥ ﺭﺳﯿﺪﻩ ﻭ ﺩﯾﺪﻩ ﻣﺎﺩﺭﺵ ﻣﺮﯾﺾ ﺍﺳﺖ!!!
‎ﻣﻦ ﻭ ﺩﮐﺘﺮ ﺯﯾﺮﭼﺸﻤﯽ ﺑﻪ ﻫﻢ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﺮﺩﯾﻢ ﻭ ﺍﺯ ﺭﻭﯼ ﺗﻤﺴﺨﺮ ﺧﻨﺪﻩای ﻣﺮﻣﻮﺯﺍﻧﻪ ﮐﺮﺩﯾﻢ ﻭ ﺑﻪ ﻫﻢ ﮔﻔﺘﯿﻢ: ﭼﻮﭘﻮﻧﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﻪ ﻣﺎﺩﺭﺵ ﺑﺮﺳﯿﻢ، ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻮﺩﺵ ﮐﻼﺱ ﻣﯿﺬﺍﺭﻩ!…

‎ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﭼﻮﭘﺎﻥ ﺭﺳﯿﺪﯾﻢ ﻭ ﺩﯾﺪﯾﻢ ﭘﯿﺮﺯﻧﯽ ﺩﺭ ﺑﺴﺘﺮ ﺧﻮﺍﺑﯿﺪﻩ ﺑﻮﺩ، ﺩﮐﺘﺮ ﻣﻌﺎﯾﻨﻪ ﮐﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ ﺳﺮﻣﺎ ﺧﻮﺭﺩﮔﯽ ﺩﺍﺭد.
‎ﺩﺍﺭﻭ ﻭ ﺁﻣﭙﻮﻝ ﺩﺍﺩﯾﻢ ﻭ ﯾﮑﺪﻓﻌﻪ ﺩﯾﮕﺮ ﻫﻢ ﺳﺮ ﺯﺩﯾﻢ ﻭ ﭘﯿﺮﺯﻥ ﺧﻮﺏ ﺷﺪ.
‎ﺩﻭ ﺳﻪ ﻣﺎﻩ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺟﺮﯾﺎﻥ ﮔﺬﺷﺖ ﻭ ﻣﺎ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﮐﺮﺩﯾﻢ…

‎?ﯾﮏ ﺭﻭﺯ ﺩﯾﺪﯾﻢ ﯾﮏ ﺗﻘﺪﯾﺮﻧﺎﻣﻪ ﺍﺯ ﻃﺮﻑ ﻭﺯﯾﺮ ﺑﻬﺪﺍﺭﯼ ﺁﻥ ﺯﻣﺎﻥ ﺁﻣﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻣﺎﺩﺭ ﭘﺮﻭﻓﺴﻮﺭ ﺍﻋﺘﻤﺎﺩﯼ، ﺍﺳﺘﺎﺩ ﺑﺮﺟﺴﺘﻪ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﭘﻠﯽ ﺗﮑﻨﯿﮏ ﺗﻬﺮﺍﻥ را ﻣﻌﺎﻟﺠﻪ ﻧﻤﻮﺩﻩﺍﯾﺪ، ﺗﺸﮑﺮ ﻣﯿﮑﻨﯿﻢ…!
‎ﻣﻦ ﻭ ﺩﮐﺘﺮ، ﻫﺎﺝ و ﻭﺍﺝ ﻣﺎﻧﺪﯾﻢ، ﻭ ﮔﻔﺘﯿﻢ ﻣﺎﺩﺭ ﮐﺪﺍﻡ ﭘﺮﻭﻓﺴﻮﺭ ﺭﺍ ﻣﺎ ﺩﺭﻣﺎﻥ ﮐﺮﺩﻩﺍﯾﻢ، ﺗﺎ ﯾﺎﺩﻣﺎﻥ ﺑﻪ ﮔﻔﺘﻪﻫﺎﯼ ﭼﻮﭘﺎﻥ ﻭ ﻣﻌﺎﻟﺠﻪ ﻣﺎﺩﺭﺵ ﺍﻓﺘﺎد…

‎?ﺑﺎ ﻋﺠﻠﻪ ﺑﻪ ﺍﺗﻔﺎﻕ ﺩﮐﺘر به ﺧﺎﻧﻪ ﭘﯿﺮﺯﻥ ﺭﻓﺘﯿﻢ، ﻭ ﺍﺯ ﺍﻭ ﭘﺮﺳﯿﺪﯾﻢ ﻣﺎﺩﺭ ﮐﺪﺍﻡ ﭘﺴﺮﺕ ﺍﺳﺘﺎﺩ ﻭ ﭘﺮﻭﻓﺴﻮﺭ ﺍﺳﺖ؟
‎ﭘﯿﺮﺯﻥ ﮔﻔﺖ ﻫﻤﺎﻧﮑﻪ ﺁﻥ ﺭﻭﺯ ﺑﺎ ﺷﻤﺎ ﺑﻮﺩ! ﭘﺴﺮﻡ ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﺑﻪ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﻣﯿﺎﯾﺪ، ﻟﺒﺎﺱ ﭼﻮﭘﺎﻧﯽ ﻣﯿﭙﻮﺷﺪ ﻭ ﺑﺎ ﺯﺑﺎﻥ ﻣﺤﻠﯽ ﺻﺤﺒﺖ ﻣﯿﮑﻨﺪ…

‎?ﻣﻦ ﻭ ﺩﮐﺘﺮ ﺷﺮﻣﻨﺪﻩ ﺷﺪﯾﻢ ﻭ ﻣﻦ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺭﻭﺯ ﺑﺎ ﺧﻮﺩﻡ ﻋﻬﺪ ﮐﺮﺩﻡ، ﻫﯿﭽﮑﺲ ﺭﺍ ﺩﺳﺖ ﮐﻢ ﻧﮕﯿﺮﻡ ﻭ ﺍﺯ ﺍﺻﻞ ﻭ ﺧﺎﮎ ﻭ ﺭﯾﺸﻪ ﺧﻮﺩﻡ ﻓﺮﺍﺭ ﻧﮑﻨﻢ…!

نظر دهید »
اصول رابطه اخلاقي با همسر
ارسال شده در 12 مهر 1396 توسط الناز اميري در اخلاق اسلامي, تاريخي

?#خانواده # زندگی مشترک?

?دو قاعده پذیرش همسر و سازگاری یافتن با او، جدایی ناپذیرند:

1️⃣ ? قاعده اول پذیرفتن همسر است و
2️⃣? قاعده دوم وفق دادن خود با راه و روش اوست.

?? توافق و سازگاری اجباری، دوامی نخواهد داشت؛ بنابراین باید مشکلات خود را با تبادل نظر حل کنید؛ مهم نیست این تبادل نظر پانزده دقیقه طول بکشد یا پنج هفته!

نظر دهید »
قنبر كيست؟!
ارسال شده در 12 مهر 1396 توسط الناز اميري در شبهات و خرافات

⁉️?⁉️?⁉️?⁉️?⁉️?⁉️?

? متن شایعه

“قنبر كیست؟ 
جوان کافری عاشق دختر عمویش شد ،عمویش پادشاه حبشه بود . 
جوان رفت پیش عمو و گفت عمو جان من عاشق دخترت شده ام آمدم برای خواستگاری . پادشاه گفت حرفی نیست ولی مهر دختر من سنگین است . گفت عمو هر جه باشد من میپذیرم شاه كفت : در شهر بدیها (مدینه) دشمنی دارم که باید سر او را برایم بیاوری آنوقت دختر از آن تو ، 
جوان گفت عمو جان این دشمن تو اسمش چیست ، گفت اسم زیاد دارد ولی بیشتر او را به نام علی بن ابیطالب می شناسند 
جوان فورا اسب را زین کرد با شمشیر و نیزه و تیر و کمان و سنان راهی شهر بدی ها شد به بالای تپه ی شهر که رسید دید در نخلستان جوان عربی درحال باغبانی و بیل زدن است به نزدیک جوان رفت گفت ای مرد عرب تو علی را میشناسی ، 
گفت تو را با علی چکار است 
گفت آمده ام سرش را برای عمویم که پادشاه حبشه است ببرم چون مهر دخترش کرده است . گفت تو حریف علی نمی شوی ، گفت مگر علی را میشناسی گفت بله من هر روز با اون هستم و هر روز او را میبینم گفت مگر علی چه هیبتی دارد که من نتوانم سر او را از تن جدا کنم ، 
گفت قدی دارد به اندازه ی قد من هیکلی هم هیکل من گفت خب اگر مثل تو باشد که مشکلی نیست ، مرد عرب گفت اول باید بتونی من رو شکست بدی تا علی را به تو نشان بدهم خب چی برای شکست علی داری ، 
گفت شمشیر و تیر و کمان و سنان 
گفت پس آماده باش ، جوان خنده ای بلند کرد و گفت تو با این بیل میخواهی مرا شکست دهی پس آماده باش شمشیر را از نیام کشید 
گفت اسمت چیست مرد عرب جواب داد عبدالله پرسید نام تو چیست 
گفت فتاح، و با شمشیر به عبدالله حمله کرد عبدالله در یک چشم بهم زدن کتف و بازوی جوان کافر را گرفت و به آسمان بلند کرد و به زمین زد و با خنجر خود جوان خواست تا او را بکشد که دید جوان از چشمهایش اشک می آید گفت چرا گریه میکنی جوان گفت من عاشق دختر عمویم بودم آمده بودم تا سر علی را ببرم برای عمویم تا دخترش را به من بدهد حالا دارم بدست تو کشته میشوم مرد عرب جوان را بلند کرد گفت بیا این شمشیر سر مرا برای عمویت ببر ، گفت مگر تو کی هستی گفت منم اسدالله الغالب علی بن ابیطالب، كه اگر من بتوانم دل بنده ایی از بندگان خدا را شاد کنم حاضرم سر من مهر دختر عمویت شود جوان بلند بلند زد زیر گریه و به پای مولای دو عالم افتاد و گفت من میخواهم از امروز غلام تو شوم یا علی . پس فتاح شد قنبر غلام علی بن ابیطالب . 
یا علی به حق قنبرت دست ما رو هم بگیر. " 

❌ ? پاسخ شایعه

1. این متن داستانی تخیلی و فاقد منبع است! قنبر در یکی از جنگهای مسلمانان با ساسانیان اسیر شد و از همانجا با امام علی (ع) همراه شد . 

2. از گذشته ، نام و نسب او اطلاعاتی در دست نیست اما مشخص است که حدود 30 سال از عمر خویش را در خانه علی(ع) سپری كرده است . 

3. او از جمله كسانی بود كه از ابتدا حقانیت حضرت علی (ع) را فهمیده بود و تا آخر عمر در راه آن حضرت ماند و كوچكترین انحرافی در او پیدا نشد . 

4. او با تمام وجود از ولایت علی (ع) دفاع می كرد و سرانجام جان خویش را در این راه فدا نمود و به درجه رفیع شهادت نائل گشت. 

http://pajuhesh.irc.ir/article/index/show/type/article/id/+1203#_Toc358278559

5. مدینه شهر خوبیها و شهر پیامبر (ص) بود نه شهر بدیها ! 
برای این شهر مجموعا 90 نام ذکر شده که هیچ کدام معنای بدی ندارد. 
پیش از اطلاق نام مدینه توسط پیامبر (ص) این شهر یثرب نامیده می شد که نام اولین ساکن آن بوده است .

http://www.hawzah.net/fa/Magazine/View/4789/6434/73410

6. پیشنهاد غیرعقلانی و غیر شرعی منتسب شده به امام علی (ع) در خصوص هدیه داوطلبانه سرشان جهت شادکردن دل فردی (!) برای رد این داستان کافیست. 

7. این شایعات با هدف تنزل جایگاه و مرتبه اصحاب معصومین (ع) و خدشه به دلایل ارادت ایشان تهیه و منتشر می شود . از انتشار آنها خودداری کنیم . 

حق جو و حق

نظر دهید »
همسران موفق
ارسال شده در 12 مهر 1396 توسط الناز اميري در اخلاق اسلامي

?#خانواده# سبک زندگی اسلامی?

?همسرانی موفقند كه در گفتگو با هم

??صدای خود را بلند نكنند

??تماس چشمی‌ برقرار كنند

??بخوبی به حرف‌های طرفشان
گوش كنند

??اگر نكته‌ای را متوجه نشدند، درمورد آن محترمانه سوال کنند

نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 14
  • 15
  • 16
  • 17
  • ...
  • 18
  • ...
  • 19
  • 20
  • 21
  • ...
  • 22
  • ...
  • 23
  • 24
  • 25

آخرین مطالب

  • نسل علی دوست تربیت کنیم
  • شهدا و تضعيف روحيه ...
  • فرق مومن و غير مومن
  • كرمانشاهيا بخونن!!!
  • سه روز ديگر خواهي مرد
  • حق مادر
  • وابستگی عاطفی زن به خویشاوندان
  • راز ارامش
  • سخنان ترامپ در كاخ سفيد
  • برائت از دوزخ و نفاق

آخرین نظرات

  • عابدی  
    • زینبیه ایوان
    در شهدا و تضعيف روحيه ...
  •  
    • عمار رهبریم
    در اسلحتو زمين نزار
  • حوزه علمیه الزهرا(س) گلدشت  
    • الزهراء(س) گلدشت
    در اسلحتو زمين نزار
  • ستاره مشرقي  
    • ستاره مشرقی
    در حواست باشه
  • ترنم  
    • آوای دل
    در عاشقانه هاي منو چادرم
  • گل نرگس  
    • زمهرير
    • بكاء
    • نگين آفرينش
    • سرير
    • نور الهدی
    • فدک
    • سخن عشق
    در سود عبادت
  • گل نرگس  
    • زمهرير
    • بكاء
    • نگين آفرينش
    • سرير
    • نور الهدی
    • فدک
    • سخن عشق
    در زيارت برادر مومن
  • گل نرگس  
    • زمهرير
    • بكاء
    • نگين آفرينش
    • سرير
    • نور الهدی
    • فدک
    • سخن عشق
    در سود عبادت
  • گل نرگس  
    • زمهرير
    • بكاء
    • نگين آفرينش
    • سرير
    • نور الهدی
    • فدک
    • سخن عشق
    در آرايش غليظ او و صورت معصوم من
  • گل نرگس  
    • زمهرير
    • بكاء
    • نگين آفرينش
    • سرير
    • نور الهدی
    • فدک
    • سخن عشق
    در آرايش غليظ او و صورت معصوم من
  • ستاره مشرقی در درس هاي اخلاقي
  • ستاره مشرقی در چي بگم و چي نگم!!!

Sidebar 2

This is the "Sidebar 2" container. You can place any widget you like in here. In the evo toolbar at the top of this page, select "Customize", then "Blog Widgets".
خرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

عمار رهبریم

امام خامنه اي (مدظله العالي) عزيز: شما افسران جوان جنگ نرم هستيد، اميد را ميخواهند در ما بميرانند،سعي كنيد اميد را زنده نگه داريد هر چه ميتوانيد؛ اين شعله اميد را در دل خودتان و در دل مخاطبتان زنده نگه داريد .با اميد هست كه ميشود پيش رفت، اميد هم اميد بي جا نيست اميدي است كه واقعيت هاما را به درستي آن اميد؛ نويد ميدهد.
  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • مطیع رهبری
  • مداحی و عزاداري
  • زن در دین زیبای اسلام
  • شهدا
  • شبهات و خرافات
  • روايات
  • اخلاق اسلامي
  • مقام معظم رهبري
  • بركات اسلام ناب
  • امام زمان(عج)
  • تاريخي
  • معرفي كتاب
  • فرهنگي
  • راهكارهاي زندگي شيرين
  • ايده فرهنگي
  • عبادت
  • سلامت
  • تربيتي
  • احكام
  • سياسي

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • خانه
کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان